شعری در فضیلت حضرت علی علیه السلام
اسماعیل حمیری در شرح
واقعه غدیر
نقل از آیت احمد عابدی
پدر و مادر اسماعیل سنی ناصبی بودند و خودش به واسطه آشنایی با امام جعفر صادق علیه السلام شیعه می شود. و هزاران بیت شعر در فضیلت امیرالمومنین می سراید. این شعر از اشعار اسماعیل حمیری است و پیامبر در خواب حضرت رضا علیه السلام و شیعیان را توصیه به حفظ آن می نماید و به حافظان آن وعده بهشت می دهد.
و فی کتاب بحار الأنوار وجدت فی بعض تألیفات أصحابنا أنّه روى بإسناده عن سهیل بن ذبیان قال: دخلت على الإمام علی بن موسى الرضا علیه السّلام فقال لی: مرحبا بک الساعة أراد رسولنا أن یأتیک فقلت: لماذا یا ابن رسول اللّه؟
فقال: المنام رأیته البارحة و قد أزعجنی و أرقنی، قلت: خیرا یکون إن شاء اللّه فقال:
یا ابن ذبیان رأیت کأنّی قد نصب لی سلّم فیه مائة مرقاة فصعدت إلى أعلاه فقلت: یا مولای اهنیک بطول العمر و ربما تعیش مائة سنة لکلّ مرقاة سنة، فقال علیه السّلام: ما شاء اللّه کان ثمّ قال:
ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج2، ص: 227
فلمّا صعدت إلى أعلى السلّم رأیت کأنّی دخلت فی قبّة خضراء یرى ظاهرها من باطنها و رأیت جدّی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله جالسا فیها و إلى یمینه و شماله غلامان حسنان یشرق النور من وجوههما و رأیت امرأة بهیّة الخلقة و رأیت بین یدیه شخصا بهیّ الخلقة جالسا عنده و رأیت رجلا واقفا بین یدیه و هو یقرأ هذه القصیدة: لامّ عمرو باللوى مربع.
فلمّا رآنی النبیّ صلّى اللّه علیه و اله قال: مرحبا بک یا ولدی یا علی بن موسى الرضا سلّم على أبیک علیّ فسلّمت علیه ثمّ قال: سلّم على امّک فاطمة الزهراء فسلّمت علیها ثمّ قال لی:
سلّم على أبویک الحسن و الحسین فسلّمت علیهما ثمّ قال لی: و سلّم على شاعرنا و مادحنا فی دار الدّنیا السیّد إسماعیل الحمیری فسلّمت علیه و جلست، فالتفت النبیّ إلى السیّد إسماعیل و قال له: عد إلى ما کنّا فیه من إنشاد القصیدة فأنشد یقول:
لامّ عمرو باللوى مربع |
طامسة أعلامه بلقع |
|
فبکى النبیّ صلّى اللّه علیه و اله.
بسم الله النور . موج روی موج می رسد به اوج سیل بی امان #حاجیان نیمه جان باز می رسند فوج فوج از آسمان، فرشتگان . زخم روی زخم داغ پشت داغ . چینش غریب کیف و کفش تازه در اتاق دختری که در مسیر مدرسه باز هم گرفته از پدر سراغ کودکی که روبروی دفترش نشسته بی چراغ زخم روی زخم داغ روی داغ . دخترک نشسته روبروی دفتر جدید باورش نمی شود که زیر هجمه ی مدادها بشکند مدادرنگی سپید . . ای تفو بر این جماعت فریب میزبان نانجیب... ربنا! خدای کعبه! آتنا شکیب! العجل غریب آشنا #